سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اواز قطره
 
عمری م .ح .ب بوده ام وحال تصمیم گرفتم محب بودنم را جشن خون بگیرم در فکر یک جشنم ...

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

چنان در قید مهرت پای بندم
که گویی آهوی سر در کمندم

گهی بر درد بی درمان بگریم
 گهی بر حال بی سامان بخندم

مرا هوشی نماند از عشق و گوشی
 که پند هوشمندان کار بندم

مجال صبر تنگ آمد به یک بار
 حدیث عشق بر صحرا فکندم

نه مجنونم که دل بردارم از دوست
 مده گر عاقلی ای خواجه پندم

چنین صورت نبندد هیچ نقاش
 معاذالله من این صورت نبندم

چه جان‌ها در غمت فرسود و تن‌ها
 نه تنها من اسیر و مستمندم

تو هم بازآمدی ناچار و ناکام
اگر بازآمدی بخت بلندم

گر آوازم دهی من خفته در گور
 برآساید روان دردمندم

سری دارم فدای خاک پایت
 گر آسایش رسانی ور گزندم

و گر در رنج سعدی راحت توست
 من این بیداد بر خود می‌پسندم

از: سعدی



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 91/4/21 توسط محب

لوگوی دوستان
لینک دوستان

بالای صفحه



تمامی حقوق این وبلاگ برای اواز قطره محفوظ و انتشار مطالب با ذکر منبع مجاز می باشد.